همش گفتن: چرا هر بار که حال شوهرت خراب میشه می ایستی جلوش و ازش کتک
میخوری؟
گفت: اگر خودمو نندازم جلو ، شروع میکنه خودش رو میزنه،
آنقدر میزنه تا داغون شه ، آخه توی جنگ موج اون رو گرفته ، دست خودش نیست.
می ایستم که به جای خودش ، من رو بزنه.
واقعا هم دست خودش نبود. چون بعد از آروم شدن ، با گریه از زنش معذرت خواهی می کرد.
میخوری؟
گفت: اگر خودمو نندازم جلو ، شروع میکنه خودش رو میزنه،
آنقدر میزنه تا داغون شه ، آخه توی جنگ موج اون رو گرفته ، دست خودش نیست.
می ایستم که به جای خودش ، من رو بزنه.
واقعا هم دست خودش نبود. چون بعد از آروم شدن ، با گریه از زنش معذرت خواهی می کرد.
شرمنده بود... سرش پایین بود ... فقط اشک می ریخت.
...
...