loading...
حاصل وبگردی های من
شهید گمنام بازدید : 218 شنبه 1393/07/26 نظرات (0)

 

صبح آمدم بیمارستان وقت صبحانه دیدم به هر کدام از مجروح ها نان خشک داده اند با یک تکه پنیر .

 

به پرستار ها گفتم «این چیه ؟ این که ازگلوشان پایین نمی ره.»


گفتند «ما تقصیر نداریم .همین رو به ما داده اند .»

 

گشتم آبدار خانه را پیدا کردم .

 

در را باز کردم ،دیدم دارند صبحانه می خورند.

 

نان داغ توی سفره شان بود .

 

دادم بلندشد.

 

گفتم «انصافه شما که سالمید نون تازه بخورید،مجروح ها نون خشک؟»

 

نان ها را از جلوشان جمع کردم ،بردم برای مجروح ها.

 

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغات

 
درباره ما
Profile Pic
سلام استفاده از این مطالب در هر جا و هر مکانی حلال و آزاد هستش و نیاز به اجازه گرفتن نداره ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    همین الان چند صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج مولا هدیه می کنی؟
    تبلیغات



    آمار سایت
  • کل مطالب : 415
  • کل نظرات : 192
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 78
  • آی پی امروز : 45
  • آی پی دیروز : 135
  • بازدید امروز : 59
  • باردید دیروز : 249
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 14
  • بازدید هفته : 519
  • بازدید ماه : 2,331
  • بازدید سال : 43,846
  • بازدید کلی : 658,961